×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

...i love him...

baran........................

باز باران بي ترانه

باز باران با تمام بي کسي‌هاي شبانه

مي‌خورد بر مرد تنها

مي‌چکد بر فرش خانه

باز مي‌آيد صداي چک چک غم

باز ماتم

من به پشت شيشه تنهايي افتاده

نمي‌دانم، نمي‌فهمم

کجاي قطره‌هاي بي کسي زيباست؟

نمي‌فهمم، چرا مردم نمي‌فهمند

که آن کودک که زير ضربه شلاق باران سخت مي‌لرزد

کجاي ذلتش زيباست؟

نمي‌فهمم

کجاي اشک يک بابا

که سقفي از گل و آهن به زور چکمه باران

به روي همسر و پروانه‌هاي مرده‌اش آرام باريده

کجايش بوي عشق و عاشقي دارد؟

نمي‌دانم

نمي‌دانم چرا مردم نمي‌دانند

که باران عشق تنها نيست

صداي ممتدش در امتداد رنج اين دل‌هاست

کجاي مرگ ما زيباست؟

نمي‌فهمم

ياد آرم روز باران را

ياد آرم مادرم در کنج باران مُرد

کودکي ده ساله بودم

مي‌دويدم زير باران، از براي نان

مادرم افتاد

مادرم در کوچه‌هاي پست شهر آرام جان مي‌داد

فقط من بودم و باران و گل‌هاي خيابان بود

نمي‌دانم

کجاي اين لجن زيباست؟

بشنو از من، کودک من

پيش چشم مرد فردا

که باران هست زيبا، از براي مردم زيباي بالادست

و آن باران که عشق دارد، فقط جاري ست بر عاشقان مست

و باران من و تو درد و غم دارد

خدا هم خوب مي‌داند

که اين عدل زميني، عدل کم دارد

"کارو دردريان"

پنجشنبه 8 دی 1390 - 7:19:45 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم